ورود از پنجره، پس از اخراج از در
چهرههایی که در سالهای اخیر در انتخابات ناکام ماندند، یا بهسبب عملکرد ضعیف و ناکارآمدی کنار گذاشته شدند، امروز در هیأتمدیرهها ظاهر شدهاند؛ نه در منظر عمومی و در معرض پاسخگویی، بلکه در اتاقهای بسته و تصمیمساز.
این افراد، با تکیه بر رفاقتهای قدیمی، حمایتهای پیدا و پنهان، و بدهبستانهای سیاسی، کرسیهایی را اشغال کردهاند که میبایست در خدمت توسعه استان باشند، نه در اختیار منافع شخصی و باندهای قدرت.
رانت سیاسی؛ ابزار نفوذ تازهواردهای بیصلاحیت
اینکه فردی بدون سابقه مرتبط، بدون حتی یک رزومه قابل قبول، ناگهان عضو هیأتمدیره یک نهاد مهم صنفی یا اقتصادی میشود، نه یک پرسش، بلکه یک زنگ خطر بلند است.
رانتجویان، با بهرهگیری از شبکههای سیاسی فعال در انتخابات، لابی در محافل قدرت و حتی پروندهسازی علیه رقبای مستقل، در حال قبضهکردن تصمیمسازیهای کلان شهری و استانیاند.
هیأتمدیرهها؛ میز تقسیم منافع یا اتاق فکر توسعه؟
آنچه امروز در برخی مدیریتها و هیأتمدیرههای استان دیده میشود، نه برنامهریزی برای پیشرفت، که تقسیم منافع میان حلقههای بسته قدرت است.
جلسات هیأتمدیره، بهجای آنکه محفلی برای تبادل ایدهها و طراحی مسیر توسعه باشد، به سکوی چانهزنی، زدوبند و چیدمان مهرهها برای آینده سیاسی افراد خاص بدل شده است.
ورشکستگان سیاسی؛ خطرناکتر از بیسوادان اداری
ورشکستگان سیاسی، چون چیزی برای از دست دادن ندارند، بیپروا و بیپرده به تاراج فرصتها میپردازند.
برای بودجهها، به چشم غنیمت نگاه میکنند، برای آینده شهر دغدغهای ندارند، با کوچکترین فشار، پشت مردم را خالی میکنند و از همه مهمتر، هر صدای مخالفی را با برچسبزنی، تخریب و اتهامسازی خاموش میکنند.
حیاتخلوت شدن نهادهای تصمیمساز در فارس
امروز، پشت درهای بسته برخی نهادهای اقتصادی، خدماتی و اجتماعی استان فارس، تحولی خاموش اما ویرانگر در حال وقوع است:
ترکیب هیأتمدیرهها، نه جوانتر شده، نه تخصصمحورتر؛ بلکه پیرتر، بستهتر و رانتیتر شده است.
پیرسالاری مدیریتی، کوچ هدفمند بازنشستگان سیاسی و بازگشت فرصتطلبان شکستخورده، ترکیب این نهادها را مسموم کرده و آینده شهر و اقتصاد استان را به گروگان گرفته است.
کجا ایستادهایم؟ در آستانه یک زوال جمعی
هیأتمدیرهها که باید میدان رشد و پویایی و اتاق فکر تخصصی باشند، به حیاتخلوت بازنشستگان سیاسی و مهرههای محافظهکار بدل شدهاند.
افرادی که نه دغدغه نوآوری دارند، نه انگیزه پاسخگویی، و نه آشنایی با واقعیتهای قرن بیستویکم؛ تنها یک هدف را دنبال میکنند: حفظ قدرت، تقسیم منافع و کنترل تصمیمسازیها.
مدیران خسته، جامعهای خستهتر میسازند
ورود بیرویه چهرههای کهنهکار، بدون هیچ فرآیند شفاف و رقابتی، نتیجهای جز دفن شدن نخبگان جوان زیر خاکستر بیاعتمادی، گسترش بیانگیزگی در بدنه نهادهای مردمی، قفل شدن مسیر تحول و بازسازی مدیریتی، و در نهایت، فساد در قالب لابی، توصیهنامه و «تجربهگرایی بدون عملکرد» ندارد.
تلختر از همه، تبدیل هیأتمدیرهها به حیاتخلوت شخصی
هیأتمدیرههایی که زمانی میتوانستند موتور محرک توسعه باشند، امروز به پناهگاه امنی بدل شدهاند برای دوستان، نزدیکان و بازنشستگان بانفوذ؛ جایی برای ترمیم وجهه، توزیع منابع و بازسازی اعتبارهای ازدسترفته.
این روند، دیگر یک استثنا نیست؛ بلکه واقعیتی سیستماتیک و نگرانکننده است که باید مورد پرسش جدی و نظارت شفاف قرار گیرد.
وقت پرسش است، نه سکوت
چرا ترکیب هیأتمدیرهها روزبهروز از چهرههای سالخورده و سیاسی پرتر میشود؟
چرا نهادهای ناظر، تغییرات غیرشفاف و سهمیهای را بررسی نمیکنند؟
چه کسی پاسخگوی فاجعه مدیریتی در راه است؟
اگر امروز نپرسیم، فردا بسیار دیر خواهد بود.
شیراز و فارس، حق دارند بدانند چه کسانی پشتپرده این زوال مدیریتی نشستهاند.
افشای نفوذ سیستماتیک بازنشستگان سیاسی و مهرههای سوخته در مدیریت فارس
در حالی که نسل جوان و نخبه استان فارس، بهدلیل انحصارطلبی، بیاعتمادی و نبود فرصت برابر از مدار مدیریت حذف شدهاند، پیرسالاران قدرت همچنان با لباسهای مبدل، از اتاقهای تصمیمگیری بیرون نمیروند.
نمایندگان اسبق، بازنشستگان سیاسی و نیروهای تمامشده اجرایی، اکنون با حمایت دستهای پشتپرده، سکان مدیریت اقتصادی، صنفی، اجتماعی و فرهنگی را قبضه کردهاند.
این چهرهها در رسانهها حضور ندارند، اما در هر انتصاب و تغییر مهره، اثر انگشتشان آشکار است: تماس میگیرند، مهندسی میکنند، فشار میآورند و افراد خاص را بهعنوان نماینده خود به نهادها میفرستند.
کلام آخر: شفافسازی یا افشاگری؟
زمان تعارف گذشته است: یا سیستم، شفاف، پاسخگو و مبتنی بر شایستهسالاری میشود؛ یا باید منتظر افشاگریهای عریان از رانتخورها و بازنشستگان متنفذ در دل فساد ساختاری باشیم.
دیدگاهتان را بنویسید