به گزارش نیم نگاه ایران؛ زهرا جعفری/ استان فارس، به جای آنکه با ظرفیتهای بینظیرش، سکاندار دیپلماسی فرهنگی ایران باشد، قربانی سیستمی فشل، رانتی، توصیهمحور و رفاقتی شده است؛ سیستمی که در آن، صندلی مدیریت را لیاقت نمیسازد، بلکه لیستها.
مدیریت با امضای سفارش، نه به شایستگی
بخش گردشگری در فارس ـ چه در سطح استان، چه شهرستانها ـ سالهاست از منطق تخصص و برنامهمحوری تهی شده. مدیران از دل جامعه دانشگاهی یا میدان تجربه نمیآیند، بلکه از حلقههای خاص سیاسی، انتخاباتی، یا حتی خانوادگی سر برمیآورند. هر مدیر، با باندی میآید، با بودجهای میسازد و با بدهیای میرود.
کارنامهها پر از شعار است، اما نه برنامهای نوشته شده، نه نتیجهای ماندگار. کسی که تا دیروز هیچ شناختی از گردشگری نداشته، امروز تصمیمگیر صدها میلیارد بودجه میراث و جذب گردشگر است.
گردشگری؛ قربانی بینبخشی بودن و بیصاحب بودن
وقتی گردشگری بین ادارات پخش میشود، در واقع بیصاحب میشود. اداره کل میراث فرهنگی یکسو میکشد، شهرداری یکسو میرود، استانداری دنبال آماراست و بخش خصوصی، رها در حاشیه. نتیجه؟ سردرگمی، دوبارهکاری، سرمایهگریزی، عملکردهای جزیره ای و هدررفت منابع.
سند توسعه گردشگری فارس ـ اگر هم نوشته شده باشد ـ خاک میخورد. برنامهریزی بلندمدت وجود ندارد. مدیران موقت، نگاههای انتخاباتی دارند و هر طرح، تا جایی پیش میرود که به عکس یادگاری برسد.
رانت، رفاقت، و سهمخواهی در پروژهها
پروژههای گردشگری بزرگ در فارس، در اغلب موارد، با مناقصههای محدود، بودجههای بیپشتوانه، و واگذاری به نورچشمیها تعریف شدهاند. نمونههای متعدد از طرحهایی که بدون مطالعات امکانسنجی، به دوستان، همحزبیها یا شریکان واگذار شدهاند، در استان کم نیست.
از «روستای بدون زیرساخت» که مجوز بومگردی گرفته تا «مجتمع گردشگری» که در منطقه ممنوعه احداث شده، همهچیز حکایت از لابی، زدوبند و سفارش دارد؛ نه توسعه و عدالت.
مردم، سهمبر نیستند؛ فقط صحنهاند
جوامع محلی در فارس، یا نادیده گرفته شدهاند، یا ابزاری تبلیغاتی برای گزارشسازیاند. آنچه در بسیاری از مناطق میگذرد، فقدان آموزش، پشتیبانی مالی و مشارکت واقعی مردم است. مدیران، مردم را فقط در قاب دوربین میخواهند؛ نه پشت میز تصمیمگیری.
دهها روستا با عنوان «هدف گردشگری» معرفی شدهاند، اما بدون جاده، برق پایدار، تسهیلات بانکی یا طرح بازاریابی. سفرهی گردشگری برای مردم باز نشده؛ بلکه در محافل خاص، تقسیم شده است.
آمارسازی؛ دروغهایی به اندازهی یک استان
در نشستهای رسمی، مسئولان از رشد ۱۲۰ درصدی گردشگری میگویند، از “میزبانی باشکوه”، از “تحسین جهانیان”. اما واقعیت میدانی، چیز دیگری است:
• کاهش ماندگاری مسافر به زیر ۱.۸ روز
• بستهشدن دهها واحد بومگردی در مناطق روستایی
• خروج سرمایهگذاران خصوصی از پروژههای نیمهتمام
• تعطیلی دفاتر خدمات مسافرتی در شیراز، مرودشت، لار و داراب
واقعیت، در خیابانها و کوچهها پیداست؛ نه در بولتنهای پرزرق و برق.
پایان بدهبستانها، آغاز اعتمادسازی
پاکسازی ساختار مدیریتی گردشگری از وابستگان سیاسی و رفاقتی، تشکیل نهاد مستقل توسعه گردشگری فارس با ترکیب دانشگاهیان، نخبگان و بخش خصوصی، برگزاری مناقصههای شفاف و عمومی برای تمام پروژههای گردشگری، مشارکت واقعی مردم محلی در سود و برنامهریزی گردشگری، رصد رسانهای مداوم عملکرد مدیران حوزه گردشگری با شفافسازی اطلاعات مالی و پروژهای مهمترین را برون رفت این صنعت از بحران دست به گریبان است.
کلام آخر: تاریخ میماند، مدیران میروند
مدیران میآیند و میروند، اما تختجمشید میماند؛ حافظ میماند؛ مردم میمانند. و آنچه در ذهن تاریخ ثبت خواهد شد، نه اسم مدیران است، که آثار عملکردشان. اگر امروز، چشم بر این رانتها، رفاقتها و فرصتسوزیها بسته بماند فردا دیگر چیزی برای گفتن نخواهیم داشت.
گردشگری، صنعت لوکس نیست؛ سرمایهی ملی است. و فارس، قلب تپندهی آن. یا باید برایش بجنگیم، یا تماشاگر سقوطش باشیم.
دیدگاهتان را بنویسید